ترسیدم...

از خودم، از شب

از کابوس های شبانه ام

از رویاهای عاشقانه ام

از دنیای بیگانه ام

ترس و خفقان وجودم را فرا گرفته ...


من مانده ام !

من و شب و صدای هولناک تنهایی ..

من و اشک و گل های پژمرده ام


با فریاد گفتم: رهایم کن، تنهایم بگذار، من خسته ام

تنهاترین صدای شب

در اوج خستگی و درمانده گی ام

به آرامی گفت:  من حتی درون اسم تو نیز جا مانده ام....



نظرات 7 + ارسال نظر
جولیت چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ http://julietafsungar.blogsky.com

سلام گلم نه سرکاری نبود عکسا دلیت شده بود گلم

جولیت پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://julietafsungar.blogsky.com

سلام خوشمل بود مثل خودت .منم آپیدم بیا پیشم
زودییییییییییییی بیااااااااااااااااااااااا

محمد پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ http://migam.blogsky.com

سلام , فوق العاده زیبا بود

یک دوست جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ب.ظ http://lilina22r.blogsky.com/http://

سلام خانومی
وب زیبایی داری لینکت کردم

جولیت جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ http://julietafsungar.blogsky.com

کجایی گلم؟؟؟؟؟؟
دلم واست تنگیده

عشق زیر باران شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ http://meysam-mn.blogsky.com

کجایی چرا به من سر نمیزنی

عشق زیر باران شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ http://meysam-mn.blogsky.com

یه ذره زوده عسیسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد