واقعا که!!تنها،درمانده و...این احساس،احساس آزار دهنده ایه!!!
انگار دنیا سرش تو کار خودشه و من و نمیبینه،احساساتم و درک نمیکنه
و بد تر از اون....داره منو بازی میده.
طوری باهام برخورد میکنه،که انگار یه شوخیم و آفریده نشدم.
آه از دست دنیا!گاهی بهم میخنده،گاهی دوسم داره،گاهی ازم بدش میاد
و گاهی هم آدم حسابم نمیکنه!!
اما من همیشه منتظرشم.منتظر نگاهش،لبخندش،شوخی کردنش و حتی منتظر بدی هایی که قراره در حقم بکنه.
در حقیقت،اون...آینه ی کارای منه!!