سلاااام!!یه چیزبامزه میخوام تعریف کنم.اونم اینه که...:
من ویلن میزنم!خیلی هم دوستش دارم!!!اصلاعاشق ویلنم!
برای کنسرت،حسابی تمرین میکردم!!بالاخره بابا وارداتاقم
شدوگفت:تمرین بسه.الان کنسرت تموم میشه وتومیمونی!
من هم زودی اومدم وسوارماشین شدم!!البته بااسترس
کمی بعد....
رفتم روی سن وشروع کردم به نواختن
همه چیزخوب پیش میرفرفت.
من هم ازاین بابت خوش بودم.
آهنگ ریتم جالبی داشت وخودم رقصم گرفته بود
همه تشویقم میکردن و......
شارونا،پاشو....ظهره هابه کلاس نمیرسی....
چی؟یعنی همه اینا خواب بود؟
آشپزی چه کیفی داره!!
وهم اکنون خبری ازآشپزی:
سلام!شایدبه نظرتون خنده دارباشه ولی هیچم اینطوری نیست!!
اماشایدیه کوچولو!!
پلوخورشت:اومدم یه کمک برنج ریختم تو قابلمه،البته بعدازانجام
کارهای دیگه ای!!
![]()
یکم سرگرم شدم ولی برنج یادم نرفت.گوشت ها رو اضافه کردم و
رفتم سراغ تلویزیون.
کمی بعد.....
وای نه...احتمالاخودتون میدونید.برنامه ی تلویزیون جالب بودآخه...
گوشتارو پاک یادم رفت!!حالادیگه برای ناهارجزپیتزای کهنه ی دو
هفته پیش چیزی نداریم!گندزدم نه؟
سلام!یک هشدار:
وقتی وارداین وبلاگ میشوید،لباس گرم،مقداری خوراکی وپتو
همراهتان بیاورید.زیرادراین وبلاگ برف میبارد،هواسرداست،
خوراکی یافت نمیشودوبرای خواب پتوی اجاره ای موجودنمیباشد.
سلام!!بایدازروی عنوان یادداشت حالم و فهمیده باشی!وگرنه مثل این خنگی
هاها!!
اشکالی نداره خوب اگه نفهمیدی بخون!!
اصلاحالوحوصله ندارم
دلایلش هم ایناهستن:
1-الهه دوستم وقتی برای وبلاگ گروهیمون نداره
2-موضوع تازه ای برای وبلاگ به ذهنم نمیرسه
خب اگه شمانظری دارید میتونیدبگید!!!ولی من....متاسفانه ،نه
چون کاردیگه ای نداشتم،اومدم پای کامپیوترنشستم
واقعادلم میخوادبیخودی گریه کنم
![]()
هروقت اینجوری میشم،تنهاچیزی که کمکم میکنه،شکلات خوردنه
فقط وفقط
گاهی اوقات هم تواینترنت میگردم....یه راه حل بهتر!
میرم میخوابم ونیم ساعت بعدبلندمیشم
فکرخوبی نیست!!
چون دیروز زیادی لنبونده بودم وباخواب حالم بدشد!
الآنم زیادی خوردم!
خودم میرم دنبال چاره میگردم پس فعلابای بای!
خوشحالی من باخاصیت بی پایانی
دلایل خوشی من:ازدوستام هدیه ی نتی دریافت کردم
![]()
کلی چیزای باحال فهمیدم وذوق کردم
کیک پختم وآنقدرخوشمزه شدکه انگشتامم باهاش خوردم
وقی هم که دوستام اومدن،کلی باهم حرف زدیم
آخرسرهم یک لبخندگنده،تحویل مامانم دادم
اینم ازدلایل خووووشی بنده!!